نماز ستون دین اسلام

چرا نماز میخوانیم چرا نخوانیم

نماز ستون دین اسلام

چرا نماز میخوانیم چرا نخوانیم

(۷۴) دعای مخصوص


ابن عباس گوید: على ابن ابیطالب (علیه السلام ) نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آمد و چیزى از آن حضرت در خواست کرد پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم به او فرمود: یا على به حق آنکه مرا به پیغمبرى فرستاد سوگند که نزد من هیچ از کم و بیش نیست ولى تو را چیزى مى آموزم که دوست من جبرئیل براى من آورد و گفت : یا محمد این هدیه اى است از نرد خداى عزوجل که تو را با آن گرامى داشته و به هیچ کس از پیغمبران پیشین این هدیه را نداده است و آن نوزده جمله است که هر دلسوخته و هر مصیبت زده و هر اندوهناک و هر غمناک و هر کسى که در خطر دزد و آتش ‍ سوزى باشد آنها را بخواند و هر بنده اى که از پادشاهى بترسد آن کلمات را بگوید خداوند براى او وسیله رهایى فراهم سازد و آن نوزده جمله است که چهار جمله آن بر پیشانى اسرافیل نوشته شده و چهار جمله اش ‍ بر پیشانى میکائیل و چهار جمله آن بر گرداگرد عرش و چهار جمله اش بر پیشانى جبرئیل و سه کلمه آن در جائى که خدا خواسته است نوشته شده است . على (علیه السلام ) عرض کرد: یا رسول الله چگونه آنها را بخوانیم ؟ حضرت فرمود: بگو یا عماد من لا عماد له و یا کریم العفو و یا حسن البلاء و یا عظیم الرجاء و یا عون الضعفاء و یا منقذ الغرقى و یا منجى الهلکى یا محسن یا مجمل یا منعم یا مفضل انت الذى سجد لک سواد اللیل و نورالنهار و ضوء القمر و شعاع الشمس و دوى الماء و خفیف الشجر یا الله یا الله یا الله انت وحدک لا شریک لک آنگاه مى گویى بارالها! با من چنین و چنان کن که بطور مسلم از جاى خود بر نخیزى تا اینکه دعاى تو مستجاب شود.(0) 

 

0:خصال صدوق ص۶۰۶

علی علیه السلام

افطار شب موعود

علی(ع) شصت و سومین سال عمرش را پشت سر نهاده بود. در رمضان شصت و سومین سال عمر خود بار دیگر به میهمانی خدا آمده بود. در آن ماه، هر شبی را در خانه یکی از فرزندانش افطار می کرد. در نوزدهمین شب ماه خدا، در خانه دخترش ام کلثوم بود. او افطار پدر را در طبقی به حضورش آورد، دو تکه نان جو،کاسه ای از شیر و مقداری نمک اما همین که نگاه علی(ع) به ظرف غذا افتاد سرش را تکان داد و با صدای بلند گریست و گفت: «دخترم برای من در یک طبق دو خورش حاضر کرده ای؟ مگر نمی دانی که من متابعت برادرم رسول خدا می کنم... دخترم به خدایم سوگند افطار نخواهم کرد تا از این دو خورش یکی را برداری». ام کلثوم ظرف شیر را برداشت و آن یگانه دوران با کمی نام جو و نمک ساییده افطار فرمود.

در خانه ام کلثوم

رمضان بود و شب نوزدهم

امّ کلثوم کنار پدرش

سفره گسترد به افطارِ علی

شیر و نان و نمک آورد بَرَش

علی آن مرد مناجات و نماز

چون که افتاد به آنها نظرش

چشمه های غم او جوشان شد

ریخت زان منظره اشک از بصرش

گفت در سفره من کی دیدی

دو خورش یا که از آن بیشترش

نمک و شیر، یکی را برگیر

بفکن بهر پدر، آن دگرش

علی(ع) آماده شهادت

در آن شب موعود امیر فضیلت ها، گاه و بی گاه از اطاق خویش بیرون می رفت و نظری بر آسمان می افکند. فرمود: «به خدای سوگند این همان شبی است که آموزگار مجربم، رسول خدا به من وعده داده است». گاهی زمزمه استغفار بر لب داشت و گاهی تلاوت «یس» می کرد. آن شب به نماز و راز و نیاز علی(ع) با شب های دیگر فرق می کرد. می گفت: اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا، مرگ را بر من مبارک گردان. لحظه ای خواب چشمانش را فرا گرفت. او آن حالت را چنین توصیف می کند: «در آن حال رسول خدا(ص) را در عالم رؤیا دیدم. عرض کردم چه بسیار کارشکنی ها و لجاجت و دشمنی ها که از امتت دیدم! فرمود: آنها را نفرین کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط کند».

حرکت علی(ع) به سوی مسجد کوفه

مقتدای حق جویان برای نماز آماده رفتن به مسجد است. اما تو گویی همه ی ذرات هستی می گویند مولا، امشب به مسجد مرو. مرغابیان نالان و پرزنان گرد او را گرفته اند. علی(ع) نگاهی به آنان می کند و می فرماید: «نیست خدایی مگر خدای یگانه. صیحه هایی که در پی آن نوحه سرایی ها خواهد بود و فردا قضا و قدر الهی ظاهر می شود». علی(ع) به راه خویش ادامه می دهد؛ ولی این بار، قلابِ درْ کمربندش را می گیرد. او نیز فهمیده است که امشب چه اتفاقی قرار است که بیفتد. مولا کمربندش را محکم می کند و شعری بدین مضمون می خواند: «هان ای فرزند ابوطالب! کمر خویش را برای مرگ محکم بند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد و از مرگ آن گاه که به سوی تو آید فریاد مکن» و دیگر بار زمزمه کرد: «خداوندا مرگ را بر ما سعادت مندانه ساز و دیدارت را بر ما مبارک گردان».

امیرالمؤمنین علی(ع) با شتاب به سمت مسجد حرکت می کند. حسن(ع) را که برای حفاظت پدر به دنبال او آمده بر می گرداند. وارد مسجد می شود و در تاریکی، چند رکعتی نماز به جا می آورد و آنگاه بر بام مسجد می رود و بانگ اذان سر می دهد. اذانی که در سایه همت و رشادت مردانه او این سان شکوه و جلال یافته است. پس از آن از مأذنه به زیر می آید و در صحن مسجد با بانگ الصلوة، الصلوة، خفتگان را برای نماز بیدار می کند.

علی(ع) در محراب شهادت

علی(ع) اینک به نماز نافله فجر ایستاده است. اما این نماز حال و هوای دیگری دارد. رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. علی(ع) او را به معراج می برد. لحظه موعود فرا رسیده است. همین که سر از سجده رکعت اول بر می دارد «شبیبن بحره»، آهنگ قتل آن حضرت می کرد. اما شمشیر او به طاق اصابت کرد و خطا نمود. ابن ملجم مرادی، تیره روزترینِ مردمان که در تاریک اندیشی و فضیلت سوزی گوی سبقت ربوده بود، به آن حضرت نزدیک می شود و شمشیر زهرآلود خود را بر فرق مبارک آن رهبر آزاده فرود می آورد؛ ضربتی که به جای زخم عمروبن عبدود می نشیند و تا جای سجده را می شکافد. آن ضربت دین را از وجود علی(ع)، محروم کرد. انسانیت را در سوگ رهبری والا نشاند و عدالت را بی مقتدا ساخت.فُزْتُ و رَبِّ الْکَعْبَة مسجد کوفه، آن شب نظاره گر آخرین مناجات و نماز مولای پارسایان بود. علی(ع) دیگر خود را آزاد می دید. به آستانه وصال رسیده بود. دیگر از رنج ها و دردهایی که مردمان نابکار برای او آفریده بودندر هایی می یافت. آری وعده ای که به او داده بودند تحقق پیدا کرده بود. پس همین که ضربه آن دشمن پاکی ها بر فرق او فرود آمد سر برداشت و در حالی که چشم به آسمان دوخته بود فریاد کرد: بِسْمِ اللّهِ وَبِاْاللّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزتُ و رَبِّ الْکَعْبَة؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار و کامروا شدم».

ندای جبرئیل

شگفتی این است که پس از فرود آمدن تیغِ حق ستیز ابن ملجم، فرشته وحی در حالی که علی(ع) هنوز از عالم خاک عروج نکرده بود، شهادت او را اعلام داشت و آه و ناله فرشتگان در آسمان ها طنین افکند. بادی تیره وزیدن گرفت و جبرئیل بی امان فریاد برآورد: به خدای سوگند که پایه های هدایت فرو ریخت. به خدای سوگند که ستارگان آسمان تیره و تار شدند. پرچم ها و نشانه های پرواپیشگی از میان برداشته شد. پسرعموی گران قدر پیامبر و جانشین راستین و برگزیده او، علی مرتضی، کشته شد».

سفارش حضرت علی (ع) در مورد ابن ملجم

مردم با دیدن این منظره هجوم آوردند و ابن ملجم را گرفتند و به نزد علی (ع) بردند. علی (ع) چشمانش را گشود. با صدای ضعیف اما با یک دنیا مهربانی و لطف رو به او کرد و گفت: ای ابن ملجم، آیا به تو مهربانی نکردم؟... آیا برای تو امام بدی بودم تا مرا این گونه پاداش دهی؟ ...».

آنگاه رو به فرزند ماتم زده اش حسن(ع) کرد و فرمود: «پسرم، با اسیر خود مدارا کن و شفقت و مهربانی پیش گیر... ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. از آنچه خود می خوری به او بخوران و از آنچه می آشامی به او بنوشان. اگر من از دنیا رفتم با یک ضربه او را قصاص کن و اگر زنده ماندم خود می دانم که با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم».

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

 (والسلام )

حدیث مقام نماز

حضرت محمد (ص): هرکس نماز را  

 

سبک شمارد از شفاعت ما در قیامت 

 

محروم خواهد شد.

ولادت امام حسن

ولادت امام حسن  

 

 

ولادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) مبارک

 

 

امامت و ولایت امام علی در قرآن

آیه ولایت

یکی از آیات قرآن که دلالت قوی بر امامت و خلافت امام امیرالمؤمنین‏علیه السلام دارد آیه «ولایت» است. خداوند متعال می‏فرماید:

 (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ)؛ [1] 

 «همانا سرپرست و ولیّ شما تنها خداست و پیامبر او و آن‏ها که ایمان آورده‏اند، همان‏ها که نماز را بر پا می‏دارند و در حال رکوع زکات می‏دهند.»

این آیه گرچه با روایاتی که در کتب فریقین در ذیل آن آمده از دلالت خوبی بر امامت حضرت علی‏علیه السلام برخوردار است، ولی از آنجا که بر خلاف عقیده اهل سنّت است درصدد تشکیک در دلالت قطعی آن برآمده‏اند. اینک به بررسی همه جانبه این آیه شریفه می‏پردازیم

تسلیت

 

 

وفات حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه (س ) را به 

 

 

 تمام مسلمانان تسلیت عرض می نمایم

عمر شناسی (1)

                                                گوشه ای از خشونت های عمر

نمونه اول)
او نخستین کسی بود که شلاق (دره) در دست گرفت. (1)

نمونه دوم)
شخصی به عمر گفت: مردم از تو خشمگین اند! مردم از تو خشمگین اند! مردم از تو متنفرند!  عمر پرسید: برای چه؟ آن مرد گفت از زبان و عصای تو ! (2)

نمونه سوم)
عایشه فرزند عثمان بر این اعتقاد بود که تندی عمر- دیگران را از انتقاد به او بازداشته است. (3)

نمونه چهارم)
یک بار غلام زبیر بعد از نماز عصر به نماز ایستاد. در همان لحظه متوجه شد که عمر با دره (شلاق) خود به طرف او می آید. بلافاصله از آنجا فرار کرد. (4) 

نمونه پنجم)
ابن عباس میگوید: من برای پرسیدن یک سوال از عمر دو سال صبر کردم. مانع من از پرسش ترس از عمر بود.  (5)

نمونه ششم)
خشونت عمر به حدی رسید که ابن عباس در عصر وی. جرات ابراز حکم شرعی ارث را نداشت. وقتی بعد از مرگ عمر بر خلاف نظر عمر در زمینه ارث سخن گفت و به او اعتراض شد که چرا در زمان عمر نمیگفتی. جواب داد: به خدا قسم از او میترسیدم. (6) 

نمونه هفتم)
آورده اند که شخصی نزد عمر آمد و پرسید: معنای آیه الجوار الکُنّس چیست؟ عمر با چوب دست زد و عمامه او را انداخت..! (7) 

نمونه هشتم)
از عبدالرحمن بن یزید چنین روایت شده است: شخصی درباره کلمه وأبّاً از عمر سوال کرد. عمر نیز با تازیانه سراغ او رفت. (8) 

نمونه نهم)
روایت شده است که شخصی به خلیفه گفت: من شدیدترین آیه را در قران می دانم. عمر با تازیانه بر سر او کوبید و گفت: به تو چه مربوط که در قران تحقیق می کنی ! (9)

نمونه دهم)
ابوهریره می گوید: در دوران زمامداری عمر هیچ فردی نبود که حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل کند، مگر آنکه خون از پشتش جاری می گردید. (10)

نمونه یازدهم)
روزى در راه دید که عده اى به دنبال ابى بن کعب افتاده اند. درّه (تازیانه) کشید که بر سر او فرود آورد.
ابى گفت : یا امیرالمؤ منین ! از خدا بترس . عمر گفت : این جمعیت چیست که دنبالت افتاده اند، اى پسر کعب ؟ نمى دانى این عمل ، تو را مفتون مى کند و آنها را خوار مى نماید. (11)

نمونه دوازدهم)
درّه او مانند تازیانه عذاب بود که بزرگان صحابه از آن وحشت داشتند، تا جایى که گفته اند:  وحشتناکتر از شمشیر حجاج بن یوسف بود. (12)

نمونه سیزدهم)
صاحب کتاب حیاة الصحابه می گوید: عمر نسبت به زنان خشنونت بیشتری داشت. زنان از او می ترسیدند. و ما در اینجا گوشه ای از این خشونت ها را بیان می کنیم:
طبرى به سلسله سند از سعیدبن مسیّب نقل مى کند که گفت : وقتى ابوبکر مرد ، عایشه با جمعى از زنان براى او نوحه سرائى به راه انداخت . عمر خطاب به خانه او آمد و آنها را از گریستن بر ابوبکر منع کرد، ولى زنان اعتنایى نکردند و سرگرم کار خود بودند.
عمر به هشام بن ولید گفت : به درون خانه برو و دختر ابو قحافه را خارج نما. وقتى عایشه این حرف را از عمر شنید، به هشام گفت : من نمى گذارم وارد خانه من بشوى ، ولى عمر گفت : داخل شو، من به تو اجازه مى دهم . هشام نیز داخل شد و امّ فروه خواهر ابوبکر را نزد عمر آورد. عمر دُرّه را به دست گرفت و او را مضروب ساخت ! زنان نوحه گر نیز وقتى این (خشونت ) را دیدند، متفرق شدند!! (13)

نمونه چهاردهم)
به گزارش عبدالرزاق صنعانی، ابراهیم نخعی می گوید: عمر در صفوف زنان می گشت، ناگهان بوی عطر از آنان به مشامش رسید، در آن حال گفت: اگر می دانستم این بو از کیست با او چه و چه می کردم...
زنی که در آنجا خود را معطر کرده بود، از ترس بول کرد! (14)

نمونه پانزدهم)
سیمای خلیفه چنان ترسناک بود که زن حامله ای از (ترس) دیدن او سقط جنین کرد. این حادثه زمانی رخ داد که خلیفه به دنبال زنی فرستاد تا در جلسه دادگاه حاضر شود. آن زن در بین راه از شدت خشونت عمر و ترس از او، فرزند خود را سقط کرد! (15)


نمونه شان
زدهم)
به طور قطع بهترین راه شناخت عمر مراجعه به کلام امیرالمؤ منین علیه السلام است. آنجا که مولا علی علیه السلام در خطبه شقشقیه راجع به واگذارى خلافت از جانب ابوبکر به عمر سخن مى گوید، مى فرماید: 
ابوبکر آن را در موردى جنجال برانگیز قرار داد. سخنانش تند و تماس با وى سخت ، ولغزشهایش بسیار، وعذر خواستن از آن فراوان بود! همچون کسى که بر شترى سرکش سوار است که اگر مهارش را محکم نگاهدارد، بینى حیوان پاره مى شود و چنانچه آن را رها کند به رو در مى افتد. به خدا قسم ! مردم در زمان او دچار خبط و خطا و تلون و اعتراض شدند.

آدرس کتب اهل سنت:

(1) طبری: تاریخ الامم و الملوک ج 4 ص 209
(2) تاریخ المدینه المنوره ج2 ص858
(3) ابی سعید منصور بن الحسین: نثر الدر ج4 ص34
(4) المعرفه و التاریخ ج1 ص364-365
(5) ابن جوزی :تاریخ عمر بن الخطاب ص 126
(6) ابن حزم اندلسی: المحلی ج8 ص279-280
(7) سنن دارمی ج1ص54
(8) الدرالمنثور ج6ص317
(9) الدر المنثور ج2ص227
(10) تاریخ ابن عساکر ج3ص11
(11) الغدیر للامینی ج 6 / 271، الکامل ج 2 / 369، فتوح البلدان للبلاذرى ص 286
(12) الطبقات لابن سعد ج 3 / 282
(13) کتاب حیاة الصحابه  ج3ص260
(14) المصنف ج4ص343 و-344
(15) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید1/183، تاریخ عمر بن خطاب ص125

عمر شناسی (1)

                                                گوشه ای از خشونت های عمر

نمونه اول)
او نخستین کسی بود که شلاق (دره) در دست گرفت. (1)

نمونه دوم)
شخصی به عمر گفت: مردم از تو خشمگین اند! مردم از تو خشمگین اند! مردم از تو متنفرند!  عمر پرسید: برای چه؟ آن مرد گفت از زبان و عصای تو ! (2)

نمونه سوم)
عایشه فرزند عثمان بر این اعتقاد بود که تندی عمر- دیگران را از انتقاد به او بازداشته است. (3)

نمونه چهارم)
یک بار غلام زبیر بعد از نماز عصر به نماز ایستاد. در همان لحظه متوجه شد که عمر با دره (شلاق) خود به طرف او می آید. بلافاصله از آنجا فرار کرد. (4) 

نمونه پنجم)
ابن عباس میگوید: من برای پرسیدن یک سوال از عمر دو سال صبر کردم. مانع من از پرسش ترس از عمر بود.  (5)

نمونه ششم)
خشونت عمر به حدی رسید که ابن عباس در عصر وی. جرات ابراز حکم شرعی ارث را نداشت. وقتی بعد از مرگ عمر بر خلاف نظر عمر در زمینه ارث سخن گفت و به او اعتراض شد که چرا در زمان عمر نمیگفتی. جواب داد: به خدا قسم از او میترسیدم. (6) 

نمونه هفتم)
آورده اند که شخصی نزد عمر آمد و پرسید: معنای آیه الجوار الکُنّس چیست؟ عمر با چوب دست زد و عمامه او را انداخت..! (7) 

نمونه هشتم)
از عبدالرحمن بن یزید چنین روایت شده است: شخصی درباره کلمه وأبّاً از عمر سوال کرد. عمر نیز با تازیانه سراغ او رفت. (8) 

نمونه نهم)
روایت شده است که شخصی به خلیفه گفت: من شدیدترین آیه را در قران می دانم. عمر با تازیانه بر سر او کوبید و گفت: به تو چه مربوط که در قران تحقیق می کنی ! (9)

نمونه دهم)
ابوهریره می گوید: در دوران زمامداری عمر هیچ فردی نبود که حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل کند، مگر آنکه خون از پشتش جاری می گردید. (10)

نمونه یازدهم)
روزى در راه دید که عده اى به دنبال ابى بن کعب افتاده اند. درّه (تازیانه) کشید که بر سر او فرود آورد.
ابى گفت : یا امیرالمؤ منین ! از خدا بترس . عمر گفت : این جمعیت چیست که دنبالت افتاده اند، اى پسر کعب ؟ نمى دانى این عمل ، تو را مفتون مى کند و آنها را خوار مى نماید. (11)

نمونه دوازدهم)
درّه او مانند تازیانه عذاب بود که بزرگان صحابه از آن وحشت داشتند، تا جایى که گفته اند:  وحشتناکتر از شمشیر حجاج بن یوسف بود. (12)

نمونه سیزدهم)
صاحب کتاب حیاة الصحابه می گوید: عمر نسبت به زنان خشنونت بیشتری داشت. زنان از او می ترسیدند. و ما در اینجا گوشه ای از این خشونت ها را بیان می کنیم:
طبرى به سلسله سند از سعیدبن مسیّب نقل مى کند که گفت : وقتى ابوبکر مرد ، عایشه با جمعى از زنان براى او نوحه سرائى به راه انداخت . عمر خطاب به خانه او آمد و آنها را از گریستن بر ابوبکر منع کرد، ولى زنان اعتنایى نکردند و سرگرم کار خود بودند.
عمر به هشام بن ولید گفت : به درون خانه برو و دختر ابو قحافه را خارج نما. وقتى عایشه این حرف را از عمر شنید، به هشام گفت : من نمى گذارم وارد خانه من بشوى ، ولى عمر گفت : داخل شو، من به تو اجازه مى دهم . هشام نیز داخل شد و امّ فروه خواهر ابوبکر را نزد عمر آورد. عمر دُرّه را به دست گرفت و او را مضروب ساخت ! زنان نوحه گر نیز وقتى این (خشونت ) را دیدند، متفرق شدند!! (13)

نمونه چهاردهم)
به گزارش عبدالرزاق صنعانی، ابراهیم نخعی می گوید: عمر در صفوف زنان می گشت، ناگهان بوی عطر از آنان به مشامش رسید، در آن حال گفت: اگر می دانستم این بو از کیست با او چه و چه می کردم...
زنی که در آنجا خود را معطر کرده بود، از ترس بول کرد! (14)

نمونه پانزدهم)
سیمای خلیفه چنان ترسناک بود که زن حامله ای از (ترس) دیدن او سقط جنین کرد. این حادثه زمانی رخ داد که خلیفه به دنبال زنی فرستاد تا در جلسه دادگاه حاضر شود. آن زن در بین راه از شدت خشونت عمر و ترس از او، فرزند خود را سقط کرد! (15)


نمونه شان
زدهم)
به طور قطع بهترین راه شناخت عمر مراجعه به کلام امیرالمؤ منین علیه السلام است. آنجا که مولا علی علیه السلام در خطبه شقشقیه راجع به واگذارى خلافت از جانب ابوبکر به عمر سخن مى گوید، مى فرماید: 
ابوبکر آن را در موردى جنجال برانگیز قرار داد. سخنانش تند و تماس با وى سخت ، ولغزشهایش بسیار، وعذر خواستن از آن فراوان بود! همچون کسى که بر شترى سرکش سوار است که اگر مهارش را محکم نگاهدارد، بینى حیوان پاره مى شود و چنانچه آن را رها کند به رو در مى افتد. به خدا قسم ! مردم در زمان او دچار خبط و خطا و تلون و اعتراض شدند.

آدرس کتب اهل سنت:

(1) طبری: تاریخ الامم و الملوک ج 4 ص 209
(2) تاریخ المدینه المنوره ج2 ص858
(3) ابی سعید منصور بن الحسین: نثر الدر ج4 ص34
(4) المعرفه و التاریخ ج1 ص364-365
(5) ابن جوزی :تاریخ عمر بن الخطاب ص 126
(6) ابن حزم اندلسی: المحلی ج8 ص279-280
(7) سنن دارمی ج1ص54
(8) الدرالمنثور ج6ص317
(9) الدر المنثور ج2ص227
(10) تاریخ ابن عساکر ج3ص11
(11) الغدیر للامینی ج 6 / 271، الکامل ج 2 / 369، فتوح البلدان للبلاذرى ص 286
(12) الطبقات لابن سعد ج 3 / 282
(13) کتاب حیاة الصحابه  ج3ص260
(14) المصنف ج4ص343 و-344
(15) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید1/183، تاریخ عمر بن خطاب ص125

تبریک

مبعث حضرت محمد به مسلمانان مبارک

تسلیت

پیشاپیش شهادت امام اول علی علیه السلام  

را به تمامی شیعیان و دوست دارانش  

تسلیت عرض می کنم التماس دعا  

شب نوزدهم رمضان شب اول قدر

نماز ستون دین است  

 

 

 

 

                           رسول اکرم (ص)

بهترین عبادت

از عالمی پرسیدند :یک ذکر بمن بیموزید که 

 

 با آن به تمام خاسته های زندگی خود برسم  

 

 فر مودند نماز اول وقت بهتر است در جماعت در  

 

مسجد

نماز بازدارنده

نماز بازدارنده ازگناه پس نماز بخوانید  

 

  اول  وقت درمسجد  

 

به صف جماعت

به نام خدا

با سلام نماز در اسلام اهمیت بسیاری دارد اولین قدم برای یک فرد مسلمان خواندن نماز است و هر کسی که مسلمان است و خودش را مسلمان می داند باید در شبانه روز پنج مرتبه مرتبه نماز بخواند وهر کس نماز را ترک کند تا زمانی که به بی نمازی ادامه دهد گناه کرده و غیر مسلمان است